گفتم :میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه3 نفر
چقدر دلم تنگ است برای با تو بودن برای از تو نوشتن
ولی واژه ها همه تکراری اند
انگار
هیچ جمله ای به ذهنم نمیرسد
نمیدانم چرا
شاید بی حضور چشمانت از نبودنت نوشتن سخته
نمیدانی که چقدر برای دیدنت دلتنگم
نمیدانی چه سخت است بی تو گذشتن
از روزهای قشنگ خاطراتمان
دلتنگی های من دلداری های تو
اینکه تو همیشه سنگ صبورم بودی
گفتم:برمیگردی؟
***فقط خندید***
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو انداختم پایین
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو آورد بالا
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمیگردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی
اون مدت هاست برگشته و با اشک چشماشخاک مزارمو شست و شو میده
دیدی آخر مرا لمس کردی؟
ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد!!
تاریخ : جمعه 91/11/27 | 4:15 عصر | نویسنده : انـــــار بـــــانـــو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.